همیشه قضایا گندتر از چیزی هستن که به نظر میان
Monday, January 3, 2011
Wednesday, November 17, 2010
تکرار
غلط کرده هر کی میگه نمیشه آدم به خودش دروغ بگه ،
بد تر اینکه همیشه فک میکنی بارِ آخره ، بارِ آخره؟!؟
بد تر اینکه همیشه فک میکنی بارِ آخره ، بارِ آخره؟!؟
Saturday, October 9, 2010
تابستانه
یکی از کارمندای ساب ویِ تورونتو ( تی تی سی) در حالیکه یه کَتی نشته روبه روی من و یواشکی منو ورانداز می کنه ، ایستگاه به ایستگاه از پنجرۀ کنارش مردم رو چک می کنه که جا نمونن و باز هم زیر چشمی منو می پاد. از این احساس های لحظه ای خوشم میاد، از اینایی که از کسی خوشت میاد برای چند لحظه و سعی می کنی تو ذهنت تجسم کنی که کیه؟ از کجاس؟ جرج هست یا گودرز؟ و بعد می ری و دیگه نمی بینیش. روبه روم یه درِ آینه ای هست که دارم نگاش می کنم ، یه جفت چشمِ دیگه هم اضافه شده
Saturday, June 26, 2010
Friday, June 18, 2010
یاد
Tuesday, June 15, 2010
آزادی
براشون ارزن ریختم ، شادونه گرفتم. باقیمونده برنج غذا رو ریختم . از هیچکدوم خوششون نیومد. منم پول گذاشتم خودشون برن هرچی دوست دارن بخرن
Friday, June 11, 2010
تصمیمِ ثمین
ديشب خوابم تو صحنه های حساس تعقيب و گريز هی دو ثانيه به دو ثانيه تصويرش ثابت ميموند ، نميشد فهميد من اونا رو گرفتم يا اونا منو ، حالا به هر ترتيب تو همين هفته ميرم کارت گرافيکمو عوض ميکنم شايد باز يه خواب مثل آدم ديدم
بیست سنت
با خوشحالی و ذوق غير قابل وصفی ، دستکش خاکستری رو ميذارم رو پيشخون که خانوم محترم بد اخلاق بياد پشت صندوق و برام حساب کنه ، با وسواس خاصی قيمت هر چيزی که اونجا بود و از اون فاصله نميشد ديد پرسيدم , خانوم عزيز ديگه ميخواد جف پا بياد تو دهنم ، خيلی با حوصله کارت اعتباری رو ميذارم رو ميز که تو دستگاه بکشه و امضاء کنم، يه سری ورق ويژ ويژ ميان بيرون و حساب ما ميشه دوازده دلار و چهل سنت ،
مثل يه آدمی که تازه گنج پيدا کرده با خوشحالی کيفمو ميريزم بيرون و ياد کارت تخفيفی ميفتم که داره تاريخش ميگذره...
ببخشيد اس پی سی کارت هم قبول ميکنين؟ باهاش در کنار اون 50% تخفيف ميدين باز؟
خانومه يه نگاهی ميکنه ميگه بعله!
خوب پس بی زحمت اينو کم کنين...
يه نگاهی ميکنه به کارت ويزام، دوباره فرم پشت فرم ، پول رو بر ميگردونه تو حساب ، اينبار اين کارت هم حساب ميکنه،
يه جور خوشحالی انگار که دنيا رو فتح کرده باشم ميپرسم خوب ، چقدر شد؟
دوازده دلار و بيست سنت
مثل يه آدمی که تازه گنج پيدا کرده با خوشحالی کيفمو ميريزم بيرون و ياد کارت تخفيفی ميفتم که داره تاريخش ميگذره...
ببخشيد اس پی سی کارت هم قبول ميکنين؟ باهاش در کنار اون 50% تخفيف ميدين باز؟
خانومه يه نگاهی ميکنه ميگه بعله!
خوب پس بی زحمت اينو کم کنين...
يه نگاهی ميکنه به کارت ويزام، دوباره فرم پشت فرم ، پول رو بر ميگردونه تو حساب ، اينبار اين کارت هم حساب ميکنه،
يه جور خوشحالی انگار که دنيا رو فتح کرده باشم ميپرسم خوب ، چقدر شد؟
دوازده دلار و بيست سنت
یه لنگه پا
به گفته ی طوبا جون ، سگش ناپو دوست داشتنی ترين و مؤدب ترين سگيه که تا حالا ديده ،
مشکل ناپو يه چيز بيشتر نيس ، از هر چی ذوق کنه ، يا هر چيزی که تازه باشه يا خوشش بياد يا هر دليلی که تو اين دو گروه نيستن ، پای مبارک رو ميده بالا و فش
البته اينجوری که طوبا جون ميگه يه دسمال کشيدن که اين حرفا رو نداره، داره؟؟؟
پا نوشت اول :
اين هفته رفتيم خونه ی طوبا جون که رو تختی مادر رو بدوزيم ، ناپو هم از مادر خوشش اومد هم از رو تختيش
مشکل ناپو يه چيز بيشتر نيس ، از هر چی ذوق کنه ، يا هر چيزی که تازه باشه يا خوشش بياد يا هر دليلی که تو اين دو گروه نيستن ، پای مبارک رو ميده بالا و فش
البته اينجوری که طوبا جون ميگه يه دسمال کشيدن که اين حرفا رو نداره، داره؟؟؟
پا نوشت اول :
اين هفته رفتيم خونه ی طوبا جون که رو تختی مادر رو بدوزيم ، ناپو هم از مادر خوشش اومد هم از رو تختيش
Subscribe to:
Posts (Atom)